زنگینامه آیت الله یعقوبی(قسمت دوم)
- دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۴۴ ب.ظ
2- خانواده
عالم ربانی، آیتالله حاج سید حسین یعقوبی قائنی، در خرداد ماه 1303 در شهرستان قائن در خانوادهای مذهبی بهدنیا آمد. پدرش سید محمد، از مردان باتقوا و مورد اعتماد محل بهشمار میرفت و مادرش نیز از زنان پاکسرشت و پرهیزکار، و از نسل حضرت موسیبنجعفر(ع) بود. اما هنوز در اوائل کودکی بود که رنج یتیمی را با از دست دادن پدر چشید و دیری نپایید که به اندوهِ وفات مادر نیز مبتلا شد.
◽️آغاز تحول
استعداد ذاتی به همراه شرافت سیادت و اصالت خانوادگی، در وجودش شور و غوغایی برپا کرده بود. این اشتیاق درونی از همان دوران جوانی در او ظهور یافته بود؛ تا آنجا که به صحراها میرفت و در خلوت خود، به یاد خالق میسوخت و به عشق دیدار امام زمان(ع)اشک میریخت. همۀ اینها به همراه همت بلند و اراده قوی برای اصلاح مردم و نابودی بیبندوباری و بیتقوایی آنان، او را به این فکر انداخته بود که در پی مسیری باشد که بتواند بهسرعت به بالاترین مقام در حکومت برسد تا از طریق این قدرت، مردم را به دینداری و تقوا وادار سازد.
◽️مدتی بعد، برای آنکه بتواند مسیر زندگی آینده خویش را مطابق با خواست خداوند متعال طی کند، عریضهای به امام هشتم، حضرت علیبنموسی الرضا(ع) نوشت و از آن حضرت برای تعیین این مسیر، درخواست کمک کرد. زمانی چندانی از نوشتن این عریضه نگذشته بود که فناپذیری و زوال این دنیا را بهروشنی در وجود خویش درک کرد.
◽️این امر، تحولی عمیق در او پدید آورد و قلبش را کاملاً متوجه امر آخرت کرد. میخواست با تمام وجود به عالم بقا رو کند، ولی نمیدانست چگونه باید حرکت کند تا به این مقصود دست یابد. اما دست یاری خدا و رحمت و رأفت او، پیوسته همراه او شد و او را قدمبهقدم راهنمایی کرد. این تحول درونی، درواقع، آغاز عنایت امام رضا(ع) در پاسخ به عریضۀ او بود.
🔶3- هجرت به عتبات عالیات
◽️دست هدایتگر خداوند متعال او را بدین فکر انداخت که اکنون که دلش از دنیا و متعلقات آن بیزار شده و دیگر هیچ هدفی جز لقاء پروردگار ندارد، خود را به کربلا برساند تا شفاعت حضرت سیدالشهدا(ع) شامل حالش گردد و آنگاه بهسوی عالم آخرت پر کشد و به دیدار دوست نائل گردد.
◽️در آن زمان، رفتن به عراق، آن هم تنها و بیامکانات و بدون ویزا، امر بسیار دشواری بود، ولی عزم جدی او برای رسیدن به مقصود والایش، جایی برای تردید باقی نگذاشت. با آنکه در آن زمان به موقعیت مناسب و رفاه خوبی دست یافته بود، و مقامات دنیایی بهتری انتظارش را میکشید، همه را رها ساخت و با توکل بر خدای متعال، راهی عتبات عالیات شد. در طول مسیر مشقتها و حوادث بسیاری دید که هر یک نشانگر الطاف خاص الهی به او بود.
◽️پس از پشت سر گذاشتن همه اینها، به عراق رسید و ابتدا به کاظمین وارد شد و در دامان پر مهر حضرت موسیبنجعفر و امام جواد(ع)قرار گرفت، ولی توقف چندانی در آنجا نداشت و اندکی بعد روانۀ سامرا شد.
🔶4- جوان غریبی که با «ازخودگذشتگی» به آن دیار آمده بود، به مجرد ورود به حرم مطهر عسکریین(ع) با عنایت خدای متعال مورد توجه امام جماعت آن حرم شریف قرار گرفت. او که نماینده حضرت آیتالله حاج سید ابوالحسن اصفهانی در سامرا بود، بدون انجام تحقیقهای متداول آن زمان، به وی پیشنهاد کرد که به کسوت روحانیت درآید.
◽️او خود در بیان این فراز از زندگی خویش میگوید: «حقیر از امام رضا(ع) خواسته بودم تا شغلی که مورد رضایت ائمه اطهار(ع) است نصیبم گردانند و از طلبه شدن هم چیزی نمیدانستم؛ لذا پرسیدم: طلبگی چیست؟ آن عالم پاسخ داد: شغلی است که خدا و اجدادتان از آن خوششان میآید. وقتی این را شنیدم، بدون تأمل و باکمال میل پیشنهاد او را پذیرفتم. او هم عبا و قبا و عمامه و نعلین شخصی خود را بر تن من کرد و بدین ترتیب در نیمه شعبان [ظاهراً سال 1321 شمسی] وارد سلک روحانیت شدم».
🔶5- مدتی بعد، با نزدیک شدن ایام عرفه، روانه کربلا شد تا به آرزویش نائل گردد؛ یعنی شفاعت امام حسین(ع) و بیرون شدن از این دنیا. با ورود به حرم مطهر آن رحمت واسعه الهی، درهای فیض و رحمت را بر خود گشوده دید و از لطف و مهماننوازی آن حضرت بهرهها برد؛ چنانکه گویا در دامان پر مهر پدر قرار گرفته است.
◽️در آنجا به تحصیل علوم حوزوی مشغول شد و همچنان بهدنبال گمشده خویش، ایام را سپری کرد تا اینکه بهواسطه سالک الی الله، آیتالله نجاب
6- آن عالم ربانی با درک استعداد و آمادگی او، از همان ابتدا فرمود: «من با اینکه مایل نیستم غیر مجتهدین را بهعنوان شاگرد بپذیرم، ولی استثناءً شما را بدون استخاره و بدون استشاره قبول میکنم». سپس دستورالعملی سلوکی نیز به او داد. بذل عنایت مرحوم قاضی(ره) بهگونهای بود که مرحوم آیتالله نجابت از این امر متعجب گردید.
◽️همین آمادگی و قابلیت درونی و نیت صادق وی موجب شد که در همان دیدار، بهره معنوی لازم را از محضر آن عارف بزرگ، دریافت کند.
ت شیرازی(ره) به محضر عارف بزرگوار، آیتالله سید علی قاضی(ره) رسید.
- اما شور عشق الهی در قلب او چنان موج میزد که میخواست از همان ابتدای راه، با عشق و جذبه راه را طی کند. پس از چندی با دیدن عارف مجذوب، آیتالله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی(ره) ـ که به زیارت عتبات مشرف شده بود ـ گمشده خود را نزد او یافت و برای هجرت به هم
8- عنایات امام حسین (ع)
◽️آیتالله انصاری همدانی(ره) با چشم خدابین خود درمییابد که این جوان دلباخته، مورد عنایت مستقیم ائمه اطهار(ع)و بهویژه حضرت سیدالشهدا(ع)است؛ بنابراین به او توصیه میکند: «در کربلا بمانید و لازم نیست به همدان بیایید».
◽️از این پس، دورانی درخشانتر از گذشته، در مسیر تربیت معنوی او بهوجود میآید و با فیوضات بیوقفهای که از حرم مطهر امام حسین(ع) و قمر بنیهاشم(ع)در کربلا، و حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) در نجف، نصیبش میگشت، مدارج قرب را یکی پس از دیگری طی مینمود. این عنایاتِ حسابشده و دقیق، بدون آنکه تدبیر کسی در آن دخیل باشد، بیواسطه از جانب ائمه اطهار(ع)و بهویژه امام حسین(ع) به او میرسید.
دان و درک مجلس پرفیض او آماده شد.
9- ایشان در بیان الطاف خاص حضرت اباعبدالله الحسین(ع) میفرمود: «آنچه تاکنون نصیبم شده، و میتوان گفت واقعاً «چیز» بوده، همه در مجالس عزای امام حسین(ع) به من تفضل شده است». ایشان برخی از این عنایات را در کتاب «سفینةالصادقین» بیان فرموده است، که برای نمو
10- ایشان درباره یکی از عنایات مهم حضرت سیدالشهدا(ع)میفرمود: «در مجلس روضه گاهی ابتدا میدیدم روضهخوان مشغول ذکر مصائب است، ولی بعد از آن مشاهده میکردم که خود امام حسین(ع) روضه میخوانند.
◽️سپس بالاتر از آن را مییافتم! همه گریه میکردند، ولی کسی متوجه حال من نبود و نمیدانست گریههای این حقیر ناشی از مشاهده و یافتن چه حی میدانند که چنین عنایتی درواقع، بهمعنای آشنایی با اسرار عالم ولایت استقایقی است». اهمیت این عنایت ویژه، برای هر کسی روشن نیست، ولی اهل معنا و آنان که به رموز سیروسلوک آشنا هستند، بهخوب
11-ایشان یکی دیگر از عنایات امام حسین(ع) را چنین بیان میفرمود: «یکی از فتوحات بزرگی که خداوند به من عنایت فرمود، وقتی بود که در حالی قرار داشتم و بهشدت منقلب بوده، گریه میکردم. ناگاه دیدم سرم در دامان امام حسین(ع) است و آن حضرت مرا نوازش میکنند.
بلافاصله دیدم سرم در دامان پیغمبر اکرم(ص) است. بهمحض این احساس، معنای بزرگی را به حقیر افاضه کردند و دیدم وجود پیغمبر اکرم(ص)دریچه ای است بهسوی عظمت خداوند متعال؛ از دریچه وجود اقدس نبوی چنان عظمتی احساس کردم که در حال عادی طاقت تصور آن را هم ندارم.
🔶 13-ایشان میفرمود: «در این هنگام به یادم آمد که زمانی پیش از این خلقت در جوار رحمت الهی بوده ام و اکنون از آن عالم دور شده ام؛ پس آتش فراق و دوری از جوار حق تعالی در من شعله ور گردید و چنان سوزی در من پیدا شد که با هیچ لسانی نمی توان وصف کرد. نور یقین در دلم افاضه شد و محبت فوق العاده ای به خدای متعال پیدا کردم.
◽️می نالیدم و اشک می ریختم و پیوسته «خدا جون! خدا جون!» می گفتم. به دنبال آن، حالت سُکر معنوی دست داد و تا چند ساعت ادامه پیدا کرد و تا یکی دو روز عوارض آن حال باقی بود. از آثار این فتح این بود که دیگر هیچگاه غفلتی پیش نیامد و هرگز فراموشی نسبت به معبود متعال برایم اتفاق نیفتاد و همواره قلبم متذکر بود».
◽️زمانی که این معنا را برای بعضی از بزرگان تعریف میکند، ایشان میگوید: «در عصری از اعصار، برای اوحدی از ناس ممکن است چنین حالتی پیدا شود!»
🔶 14-آری، کسی که از همه وجود خود «خالصاً لوجه الله» گذشته و عشق و محبتش به خدای سبحان او را راه میبرد، چندان دور نیست که این فتوحات نصیبش گردد. «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ».
◽️البته بیشک چنین حالات و مقاماتی با علائم و آثاری همراه است که نشاندهنده صدق و درستی آن است. یکی از علائم صحت فیوضات و عنایات این عارف بزرگ این است که نسبت به اهلبیت(ع) چنان مجذوب و دلباخته و متواضع بود که می فرمود: «اگر کسی بتواند زمین را آسمان و آسمان را زمین کند، ولی در آستان پاک اهلبیت(ع) متواضع نباشد، نزد من هیچ ارزشی ندارد».
🔶 15-ایشان از روی اعتقاد و ایمان، این حقیقت را چنین بیان می فرمود: «خداوند سبحان، اعزّ و اجلّ و بالاتر از این است که مخلوقش به خودی خود به او راهی داشته باشد، لکن او ـ جلّ و علا ـ از راه لطف و کرم، افرادی ـ که همان ائمه اطهار(ع) هستند ـ را برگزیده و آنها را آیات و مظاهر اسماء و مجرای صفات کمال خود قرار داده تا مردم از این طریق بتوانند او را بخوانند و از او استمداد کرده، به او راهی پیدا کنند».
◽️اینها و بسیاری از فتوحات گفته و ناگفته دیگر، فیوضاتی بود که از اهلبیت عصمت و طهارت(ع) پیوسته نصیب این سالک مجذوب میگردید و او را به کمال میرساند؛ عنایاتی که به گفته برخی از شاگردان مرحوم آیتالله قاضی(ره) «بزرگان اهل معرفت سالها زحمت میکشند تا یکی از این فیضها نصیب آنان گردد».
🔶 16-تحت تربیت امام عصر(ع)
◽️باوجود عنایات خاصی که به ایشان شده بود، برخی از شاگردان مبرّز آیتالله سید علی قاضی(ره) به ایشان تأکید میکردند که باید در این مسیر، تحت تربیت استادی باشد؛ زیرا طی مراحل معنوی، بدون اشراف مستقیم استاد، مخاطرهانگیز است.
◽️مطرح شدن این مطلب، باعث اضطراب و نگرانی ایشان میشود، تا اینکه در مکاشفه- ای امام زمان(ع) به او میفرمایند: «تو به هیچ کس نیاز نداری. ما هستیم و خودمان تو را تربیت میکنیم». اما چون این موضوع بسیار مهم بود، نمی توانست به این مکاشفه به طور قطع اعتماد کند و بهدنبال آن بود که یکی از علمای مورد تأییدِ ائمه اطهار(ع) وظیفه او را روشن سازد.
🔶 17-مدتی نمی گذرد که بهسوی عالم ربانی، آیتالله حاج سید جمالالدین گلپایگانی(ره) راهنمایی میشود و از ایشان در این مورد کسب تکلیف میکند.
◽️البته این آشناییِ اعجازگونه نیز به عنایت ائمه اطهار(ع) صورت گرفت که شرح آن، در کتاب «سفینةالصادقین» ذکر شده است. مرحوم آیتالله سید جمالالدین گلپایگانی(ره) که از آن مکاشفه بیخبر بود، پاسخ سؤال ایشان درباره لزوم مراجعه به استاد را دقیقاً مطابق با همان مکاشفه بیان کرده، میگوید: «امروز برای شما بر روی زمین، نه آقای انصاری لازم است و نه من. خود امام زمان(ع) هستند و شما را تربیت میکنند».
◽️بدین ترتیب با خاطری آسوده به سلوک خود ادامه میدهد. البته ارتباط و دوستی با مرحوم آیتالله سید جمالالدین گلپایگانی(ره) ادامه مییابد و ایشان مدتی از وجود شریف این عالم ربانی بهرهمند میگردد.
18-ناگفته نماند که در طول این سالها، باوجود تلاش و جدیت در سیر و سلوک الی الله، همچنان به ادامه تحصیل علوم دینی و حوزوی نیز توجه داشت.
◽️عالم وارسته آیتالله حاج سید محمد هادی میلانی(ره) در کربلا با این جوان سالک و عاشق دلسوخته آشنا میگردد و با آنکه از لحاظ سنی و علوم رسمی حوزه بسیار جلوتر از او بود، با مشاهده الطاف خاص خدا به او، بنای رفاقت با او را میگذارد تا از روحیات معنوی و عرفانی وی مستفیض شود، و سرانجام با او عقد اخوت میبندد.
◽️مرحوم آیتالله میلانی(ره) با ملاحظه استعداد وافر خدادادی او و پس از امتحانِ وی به سبک حوزویان، به او اذن استنباط احکام نیز میدهد.
🔶 19-بازگشت به ایران
◽️پس از چند سال، این سالک مجذوب، سرشار از یافتههای فراوان عرفانی و معنوی و علمی، و سیراب از فیوضات خاص و برکات بیشمار ائمه اطهار(ع) به ایران بازمیگردد و در قم اقامت میکند.
◽️پس از مدتی، به توصیه بعضی از مراجع تقلید، برای تبلیغ و ارشاد به اطراف تهران میرود تا با افکار الحادی کمونیستها که در آن زمان روبهگسترش بود، مقابله کند.
◽️از این پس بود که یافتههای معنوی وی اندک اندک برای دیگران ظهور پیدا کرد و موجب آشنایی تدریجی تشنگان حقیقت با چشمه زلال و مملو از عشق و معرفتِ وجود ایشان شد. آنان که گمشدۀ خود را در وجود این عبد صالح مییافتند، یکی پس از دیگری جذب مجالس تربیت، و سیر و سلوک ایشان میشدند.
20-تربیت تشنگان معرفت
◽️پس از گذشت مدتی از تبلیغ و ارشاد عمومی مردم، اینک حوزه تهذیب و تربیت ایشان را سالکین راه حقیقت، از خواص و علما و فضلا تشکیل میدادند و در مجالس پربرکت ایشان حاضر میشدند؛ مجالسی که هر کس به آن راه مییافت، هم تأییدات الهی را لمس میکرد و هم خود را در دریایی از معرفت، توحید، بندگی، و عشق و محبت به اهلبیت(ع) میدید. ایشان نیز از بذل عنایت به این مشتاقان دریغ نمینمود، و این بهخاطر انجام وظیفهای بود که بر دوش خود احساس می کرد.
◽️اهل معنا بهخوبی واقفند که تربیت معنوی امری بسیار حساس است و کسی نمیتواند بهسادگی از عهده آن برآید؛ زیرا یکی از شرائط تربیت کردن آن است که «مربّی» بهطور کلی از «خودیت» رها و در توحید فانی شده باشد. در این صورت است که میتواند در هنگام دستگیری از افراد، آنان را از خود عبور دهد و با موالیان حقیقی(ع) مرتبط سازد. اگر مربی به چنین مرتبهای نرسیده باشد، در این امر ناکام میماند؛ مشکلی که مربیان سلوکی بهطور معمول، ناخواسته گرفتار آن هستند.
◽️مرحوم آیتالله انصاری همدانی(ره) که عظمت یافتههای این بزرگوار را لمس کرده بود، ایشان را به امر تربیت تشویق مینمود و به ایشان چنین میفرمود: «وظیفه شما دستگیری از افراد است». آیتالله میلانی(ره) نیز در زمانی که مرجعیت شیعه را بر عهده داشت بر همین نکته تأکید میکرد و میگفت: «این کار بر شما لازم است».
-البته کمتر کسی میتوانست پابهپای استاد حرکت کند؛ زیرا ویژگیهای تربیتیاش، فراتر از موعظههای معمولی و توصیههای اخلاقی بود. او خود غرق در توحید بود و دیگران را هم به همین مسیر دعوت مینمود. حرف او این بود که «راه خدا یک قدم است و البته آن یک قدم را باید برای خدا بر روی سر خود بگذاری. در این صورت است که نور توحید بر قلب میتابد و تمام نواقص انسان را برطرف میکند و او را به صفات الهی متصف میگرداند».
◽️این نوع سلوک، برخلاف روش تربیتی بسیاری از بزرگان است؛ زیرا در این روش، تار و پود نفسانی افراد به خطر میافتد و هرچه «ما سوی الله» در وجود شخص باشد، نابود میگردد. روشن است که قدم نهادن در این میدان، کاری بس دشوار است. کمتر استادی است که به این جایگاه رسیده باشد و کمتر سالکی است که بتواند تحت تربیت چنین استادی استقامت ورزد.
◽️عموم سالکان، درپی تهذیب اخلاق، همراه با حفظ «خودیت» و «تشخّص» خود میباشند؛ درحالیکه ایشان حفظ تشخّص و تعیّن را حجابی بزرگ، و در راه معنا، نوعی شرک میدانست و در اولین قدم، درپی نابودی همین حجاب بود. همین امر موجب شده بود که بسیاری از افراد با اینکه میفهمیدند راه ایشان حقیقت محض است، نمیتوانستند در کنار ایشان، ثابت قدم بمانند.
◽️اما کسانی که توفیق رفیقشان میشد و در راه خدا استقامت مینمودند، روزبهروز دلشان از تعلقات دنیا خالی، و توجهشان به آخرت بیشتر میگشت؛ ایمانشان افزوده میشد و عظمت حق تعالی را بیش از پیش در قلب خود مییافتند، و با دیدن این آثار، اطمینانشان به صحت راهشان، بیشتر میشد و دیگر جایی برای تردید، در وجودشان باقی نمیماند.
ویژگیهای جلسات ایشان
◽️آری، چه لذتبخش است «ذکر خدا» پس از محو شدن تعیّنات و تشخّصات و عوارض آن! دیگر کجا چنین مجالسی با این خاطرههای معنوی یافت میشود؟! این چه آتشی بود که صفات رذیله را به یکباره میسوزاند و محو میکرد و انسان را بیرون از عالم طبیعت و خودیت قرار میداد و لذت «عبد بودن» را قابل درک مینمود؟!
◽️کسی که در این راه استقامت میکرد، از یک سو، قلبش از خوف و خشیت الهی به لرزه در میآمد و از سوی دیگر، سویدای دل او به نور ذکر خدا مسرور گردیده، آرامش مییافت و حلاوت ذکر خدا را میچشید. اینگونه بود که اگر کسی توفیق مییافت که حتی یک بار از فیوضات مجلس ایشان بهرهمند شود، از آن پس، مجالس دیگر به کامش مزه نداشت.
◽️اکثر سالکان کم و بیش از عنایات و توجهات ائمه اطهار(ع) برخوردار هستند و از نورانیت ایشان بهره میبرند، ولی این عارف موحد و عاشق اهلبیت(ع) هر گاه نام امیرالمومنین(ع) را در مجلس خود میبرد، قلبها از عشق آن حضرت به تپش میافتاد؛ چنانکه گویا حاضران، خود را در حرم مطهر علوی و در محضر آن حضرت مییافتند. هرگاه از امام حسین(ع) سخن میگفت، گویا همه، خود را در میدان عشق و وفای کربلا و در کنار خیمه آن حضرت میدیدند.
◽️و هرگاه از امام عصر ـ ارواحنا له الفداء ـ یاد مینمود، همگی خود را رعیتی میدیدند که مولای خود را زنده میبیند و به زبان حال میگوید: «بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا» (فدای تو شوم، ای غایبی که از جمع ما بیرون نیستی!).
کسی که اینگونه با حجتهای خدا آشنا میشد، مگر میتوانست جای دیگر بار بیندازد؟!