عالم ربانی آیةالله یعقوبی رضوان الله تعالی علیه :
من عقیده ام این است که مؤمن اگر واقعا مؤمن به خدا شد ،و فهمید که نَفَسی که می کشد، نَفَسش از اوست حالا نعمت های دیگر که به جای خود.
اگرایمانش صحیح باشد ، شأن ایمان این است که اگر مسلّم بداند که از جهنّم در امان است ، وجایش در بهشت است ،باز در عبادت سستی نمی کند .
در عمل کوتاهی نمی کند .
برفرض جهنم و بهشت نباشد ، ..... باز دست از عبادت بر نمی دارد .این شأن ایمان است ....
هر کسی از عدم هست شده ، پس اولین نعمت ، "هستی" است .
کسی که تو را ازعدم به وجود آورد، مگر کم نعمت است ...
خداوند پرتو هستی داده و فیض هستی به ما رسیده است ، حال که خلق کرده ما را حیوان خلق نکرده ، انسان خلق کرده ، معیوب خلق نکرده ، با قیافه منحوسی خلق نکرده اینها همه نعمت است...که قابل شمارش نیست ...
همین ها کافی است برای عبادت .
حالا نعمات دیگر راحساب کن ، من نمی توانم حساب کنم ....
حاصل این که خداوند متعال سزاوار دوست داشتن و پرستش و عبادت است نه این که از ترس عذاب او را پرستش کنیم .....
(برگرفته از فایل صوتی معظم له )
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن گفتن درباره بزرگان اهل معنا بسیار دشوار است؛ چراکه از یک سو، شخصیت آنان، والاتر از آن است که هر کسی توان شناخت آنان را داشته باشد و از سوی دیگر، الفاظ و عبارات توان ترسیم و انتقال ویژگیهای آنان را ندارد. چگونه میتوان با چند جمله، شخصیت بزرگ عالم ربانی، عارف کامل، سالک مجذوب، عبد صالح خدا، آیتالله سید حسین یعقوبی قائنی ـرضواناللهتعالیعلیه ـ را به رشته تحریر درآورد و حالات معنوی او را ملموس نمود؟!
نادرهای که از ابتدای جوانی با شور و عشق الهی، چشم از هر دو جهان فرو بست و قدم در راه خدا گذاشت و جز رضای خدا به هیچ چیز توجه ننمود؛ آن که در پرتو لطف و عنایت اهلبیت اطهار(ع) با شور و دلباختگی از همه چیز گذشت و پا بر روی «خودیت» خویش نهاد تا به منزل مقصود رسید و کمالِ مطلوبِ اولیای الهی را درک کرد.
چگونه میتوان از کسی گفت که عمر پر برکتش را با یقین و معرفت، خالصانه به بندگی گذراند، و انسانی شد، با جلوههایی که نشانگر عبودیت محض بود؟! آن کس که با عنایت خداوند متعال، چنان سلوک کرد و راه پیمود که در میان عالمان شیعه، یکی از نمونههای عینی و مصادیق مثالزدنی اهل معرفت شد.
از هر زاویه به شخصیت او نگاه میکنیم و به هر بعد از ابعاد وجودی وی مینگریم، آسمانی از عظمت و دریایی از عجایب میبینیم که نوادر روزگار کمتر به آن دست یافتهاند.
اما چه چاره که:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
(ادامه دارد)